🔸برکت (۱۳۹۵)، بیروط (۱۴۰۱)، سیاگالش (۱۴۰۰)، سه گانۀ داستانی ابراهیم اکبری دیزگاه، درباره وحدت گرایی دینی است که راقم این سطور آن را «تریلوژی مونیسم» یا «سه گانۀ وحدت گرایی دینی» مینامد. سیاگالش هرچند به دلایلی پیش از بیروط انتشار یافت، اما نگارش آن پس از پایان نگارش بیروط بوده است و لذا میتوان سیاگالش را آخرین موقف از تریلوژی مونیستی اکبری دیزگاه دانست. هر یک از این کتابها به قطعهای از سبک تابلوهای سه لتی (سه بخشی) فرانسیس بیکن (۱۹۰۹-۱۹۹۲) نقاش اکسپرسیونیست ایرلندی میماند. در یکی از مشهورترین نقاشیهای بیکن با نام <سه مطالعه بر پیکرههای پای صلیب> (۱۹۴۴) با پیکرهایی نیمهانسان و نیمهحیوان مواجه میشویم که به عنوان نمادی از اروپای پس از جنگ جهانی دوم، در وضعیتی شبیه به اسارت و شکنجه، تنها و مسخ شده به نظر میآیند. اکبری دیزگاه نیز پیکرۀ جهان اسلام را در برکت و بیروط چنین میبیند و توصیف میکند، اما در سیاگالش از نگاه صرفا توصیفی بیکن فراتر رفته و راه رهایی را نیز ترسیم میکند. البته در برکت و به خصوص بیروط نیز اشاراتی مستقیم و غیرمستقیم به امام موسی صدر به عنوان بخشی از راه حل شده است، اما شیخ یونس برکت در گذر زیباشناختی و یحیی ربانی در گذر فلسفی خود، گمگشته تر از آن هستند که توصیهای برای ما داشته باشند، هر چند هر دو در پایان سوررئال برکت و بیروط، با نوعی تجربۀ دینی مواجه میشوند که در سیاگالش نیز البته وجود دارد و بدین وسیله تا حدودی از تضادهای هنری و فلسفی رها میشوند. شیخ یوسف نیز اعتراف میکند، «گم شدن همیشه زجرآورتر و سهمگینتر است از مرگ» (ص ۱۸۵)، اما حتی گم شدن شیخ یوسف رستمی نیز با شیخ یونس و یحیی متفاوت است و از جنس شک و تعلیق نیست، بلکه از جنس حیرتی است که آدمی در فضای گرگ و میش جنگل مه آلود و پر شاخ و برگ اشعار حافظ و سحر سخن و جهان پررمز و راز او تجربه میکند.