در دورهی نوجوانی مثل خیلی از همسالان تبریزی ام، همزمان با تحصیل یا تابستانها که از کلاس و درس فراغت می یافتیم به کار در کارگاه قالیبافی مشغول میشدم. در فرهنگ تبریزیها بیکاری بدترین چیزهاست. تبریزیها مردمانی به شدت سخت کوش و اهل کار هستند و قالیبافی شغلی است که بسیاری از مردان و زنان تبریزی در کنار سایر مشاغلی که دارند به طور پاره وقت یا تمام وقت بدان مشغول هستند. از تابلو فرش ها و قالی های کوچک (زرنین) با نقشهای نسبتا ساده تا قالیهایی تمام ابریشمی در ابعاد بزرگ که صادراتی میگفتند. هرچند کار کردن برای تبریزیها فی نفسه یک ارزش است و نیازی به انگیزهای مازاد از کار نیست، اما یکی از انگیزههای نوجوانی من خرید کتابهایی بود که دوست داشتم بخوانم. وقتی یک بار با مزد قالیبافی کتاب «کلیات دیوان شمس تبریزی» با مقدمهی استاد جلال الدین همایی را خریدم که توسط انتشارات صفی علیشاه منتشر شده بود، در آن کتاب بود که خواندم شمس نیز اوایل نزد استادش ابوبکر سله باف تبریزی هم کار میکرد و هم مشق عرفان و بعد که تعالیم استادش به پایان رسید و سیر آفاق آغاز نمود و برای یافتن شیخ و استادی برتر بار سفر بست، در هیچ مکانی ده روز بیشتر اقامت نمیگزید، لذا به شمس پرنده معروف گردید. بار سفرش کوزهای شکسته بود برای رفع عطش و گلیمی پاره بود برای ساعتی آرمیدن و نانی خشک بود برای اندکی سد جوع. او از طریق کار روزمزد فعلگی و کارگری یا تعلیم قرآن امرار معاش مینمود و برخلاف غالب صوفیان عصرش که عرفان و تصوف و نکوهش اشتغال به امور دنیوی را بهانهای برای توجیه بیکارگی و شکمبارگی و راحت طلبی خود ساخته و به کنج عافیت خانقاه خزیده بودند و گاه از مواهب و هدایای اصحاب قدرت نیز بی نصیب نمیماندند، درویشی به معنای حقیقی کلمه در خویش بود و یک لاقبا و قالبها و آداب و اطوار تصوف سلسلهای را برنمیتافت.