تاریخ به مثابه پیوستاری از گسستهاست (بنیامین، والتر، «تزهایی در باب فلسفهی تاریخ»، ترجمهی مراد فرهادپور، ارغنون، ش11و12، 1375، ص 325).
نگارنده این جملهی والتر بنیامین را به عنوان مطلع سخن خود برگزید تا اشارتی داشته باشد به ماهیت نگاهی آشنایی زدایانه و مرئی سازانه به روند تحولات تاریخی که طی آن پژوهشگر میکوشد تاریخ را نه به مثابه روایتی خطی و پایا، بلکه گسسته و پاشا ببیند. به نظر میرسد کلان روایت دکتر محدثی نیز گزارش این گسست ها باشد، گسست هایی که تاریخنگاری ایدئولوژیک اعم از دین گرا یا ملیگرا ناتوان از دیدن آنهاست.
ارادهی دانشپژوهانه ی غلبه بر خودکارشدگی ذهن نسبت به پدیدههای پیرامونی، موجب میگردد در مقام پرسشگری بایستیم و به مرئی سازی واقعیتهای موجودی بپردازیم که فرهنگ آتوریته محور و تنبلی آکادمیک و تعصبات و ترس از گشوده ماندن پروندههای باورهای نااندیشیده، مانع از دیدن آنها شدهاند و این داستانِ دیالکتیک درونی هر جست وجوگری است که به جای خُسبیدن بر بالش اعتقاد، و سرّ مگوسازیِ ناپرساییِ تاریخیِ خود، زیستن زیر سقف آسمانهای جهان را برگزیده است.
چندی پیش به بهانهی سخنرانی استاد ارجمند جناب دکتر حسن محدثی دربارهی مرحوم دکتر شریعتی با عنوان «آخوند کراواتی»، نگارنده در یادداشتی به نقد دیدگاه ایشان دربارهی ایدهی «عصر پسادینی» پرداخت. برخی نقدهای دیگر نیز در ادامه نگاشته شد و خوشبختانه نگارش این نقدها و نیز عنایت دانشپژوهانه ی ایشان به ابهامهای موجود، موجب گردید تا استاد محترم در سلسله یادداشتهایی که در کانال تلگرامی «زیر سقف آسمان» منتشر شدهاند، به واکاوی و تفصیل بیشتر ایدهی خود بپردازند و پرده از - به تعبیر نگارنده - یک کلان روایت فکری بردارند که میتوان با وامگیری از سخن ایشان آن را «فرایند تجدید یا دگرگشت سنت تمدنی» نامید. یادداشت اخیر ایشان تحت عنوان «فرق سنت تمدنی و سنتهای اجتماعی» و نیز مطلبی که پیشتر تحت عنوان «سنت و معانی گوناگون آن: کوششی در ابهام زدایی» نگاشته بودند، و نیز استعارهی «ملک مشترک استحماری: گفتگو با نسل جدید»، به نظر میرسد همگی به نوعی در خدمت بسط و گسترش و تفصیل اجمالی است که با ایدهی «عصر پسادینی» طرح نمودهاند، اما نگارنده بر این باور است که ایدهی «عصر پسادینی» خود خرده روایتی از کلان روایت تجدید سنت محسوب میشود. دکتر محدثی آرام آرام و به تدریج در حال تکمیل قطعات یک پازل یا خرده روایتهای یک کلان روایت فکری است که از قضا با آغاز سدهی پانزدهم شمسی تقارن یافته است. میتوان این تقارن را هم طلیعه ی یک دگردیسی عظیم تحت عنوان آغاز فرایند تجدید سنت قدمایی به سنت مدرن دید و هم میتوان با حسی نوستالژیک به سنت دیرپای بربادرفته نگریست و گریست، و هراسان از تغییر، مرثیه خوانِ بی اعتبارگشتگی سنت در معنای فراجامعه شناختی آن شد. از نظر راقم این سطور نقد پروژهی فکری در حال تکوین دکتر محدثی وقتی ممکن میشود که قطعات آن به مثابه یک پازل در ذهن خوانندهی فعال و هوشمند کامل گشته و عناصر سازنده و نحوهی ترکیب این عناصر در کنار هم، دریافت، فهم، تحلیل و نهایتا ارزیابی گردد.