خلسه پندار
شنبه, ۲۷ مرداد ۱۴۰۳، ۰۲:۱۳ ب.ظ
چشمِ ریاضیوار تو، تصویرِ امکان را شکست
جغرافیای سینهات، پهنای کیهان را شکست
چتر سیاهِ زلفِ تو، آوار شد بر شانهام
هُرمِ نفسهای لبت، یخهای خندان را شکست
در بندِ گفتار تو شد، اندیشهام زیرا که دید
تشکیکِ سوفسطای تو، پندارِ لقمان را شکست
تیغِ دورنگِ چشم تو، اما چرا از من گذشت
بر سینهی مهمان شد و مینای پیمان را شکست
آن عطر پیچاپیچ تو، پیچیده شد در خاطرم
چون ناخدای کشتی ام، امواج حیران را شکست
زهرِ حسادت ساختم، در شامِ شیرین ریختم
شاید که مرگِ میهمان، درهای زندان را شکست
در میز رنگارنگِ غم، خونابه در نوشابه شد
اما حضور گرمِ تو، بشقاب و لیوان را شکست
#شعر
#عاشقانه
#خلسه_پندار
#یوسف_شیخی
۰۳/۰۵/۲۷