اطلاعات کتابشناختی:
السمهوری، رائد، ابن تیمیة التاریخی والمستعاد: مقاربة تاریخیة تحلیلیة فی موقف ابن تیمیة من المختلف الدینی، قطر: المرکز العربی للأبحاث ودراسة السیاسات، 2024.
اطلاعات کتابشناختی:
السمهوری، رائد، ابن تیمیة التاریخی والمستعاد: مقاربة تاریخیة تحلیلیة فی موقف ابن تیمیة من المختلف الدینی، قطر: المرکز العربی للأبحاث ودراسة السیاسات، 2024.
توجه: مجموعهی حاضر لیست پنجاه کتاب پیشنهادی شامل طیف متنوعی از متون کلاسیک سیاست و منابع علمی برای اصطلاح شناسی، تاریخ و مبانی و فلسفهی سیاسی و نیز آثار مهمی است که در نظریه و تحلیل سیاسی نگاشته شده اند که مطالعهی آنها برای ارتقای دانش سیاسی توصیه میشود.
لازمهی تأمل در بنیادهای ناپرسایی دورانِ ما، پرداختن به چالشهای تحقّق ایدهی مثالی متفکّرِ آزاداندیش است. آزاداندیشی، بر این اصل اساسی استوار است که افراد بایستی در رد یا پذیرش پنداری به عنوان حقیقت، هر نوع تعصّب یا خوشایندی را کنار نهاده و تنها دانش و خرد را معیار سنجش درستی یا نادرستی آن پندار قرار دهند. آزاداندیشی دیدگاهی فلسفی است که میکوشد بدون محدود ساختن خود در چهارچوبهای پیشینی اعم از طرز فکر دینی یا غیردینی به پژوهش آزاد حقیقت بپردازد.
شامل: رمان های برتر جهان، پرفروش ترین رمان های جهان، بهترین رمان های ایرانی
مخاطبان محترم!
ضمن سلام و درود و احترام، در کانال <عبارات> میتوانید، نوشتارها و گفتارهای من در عرصهی فرهنگ و اندیشه را دنبال کنید:
در تلگرام: https://t.me/sheykhiyusef
در ایتا: https://eitaa.com/sheykhi_yusef
در بله: https://ble.ir/sheykhi_yusef63
به راهِ بادیه رفتم، به جستوجوی حقیقت
به آرزوی رسیدن به چشمههای بصیرت
دریچههای رهایی از انحصارِ جَهالت
تِکانههای تَفکُّر، به سازههای تَحَجُّر
در این شکنجهی جَهلم، به هر تَقَدُّس و قُدسی
به کوچههای تَفَلسُف، به جادههای طریقت
به هر کتابِ مُقدَّس، به هَر اُتاقَکِ ممنوع
به هر شریعت و زُهدی، هر ادِّعای صداقت
به هر کجا که تو باشی، سَرَک کشیدم و رفتم
در آسِمانِ دیانت، وَ سرزمینِ سیاست
به ریشههای تَغَزُّل، به خَلسه های حَماسی
هنر، حقیقتِ زیبا، وَ مُحاکاتِ حقیقت
به قیل و قالِ مدارس، به سؤالاتِ مبادا
به افسانه، به افسون، به اشارات و به حکمت
از این جهیدم و رَستم، به آن رسیدم و جَستم
ولی نَدیدمت آخِر، در انتهای سیاحت
نشانِ خانهات اما، نه راهِ بادیه رفتن
بَر آستانِ دِلم شد، در امتدادِ محبّت
ببین چگونه اشکِ تو سَراب میشود
و قطره قطره چشمِ من پُرآب میشود
ببین چگونه سینهات فَراخ میشود
و شعله شعله قلب من کباب میشود
ببین چگونه بی بدن چو باد میوزی
و سقف خانه بر سرم خراب میشود
ببین چگونه خونم آسیاب میکنی
و ذره ذره نقش من بر آب میشود
ببین چگونه در ده ات به ناز میخزی
و کوچه کوچه شهر من خراب میشود
مبین دَفینه یک به یک هزار میشود
ببین چگونه رَج به رَج مُذاب میشود
مبین که گفت و گو، مجادلات میکنی
ببین چگونه خط به خط کتاب میشود
مبین که سر به سر مرا عِتاب میکنی
ببین چگونه عاقبت، خِطاب میشود
کِی این شب جدایی ات تمام میشود
ببین چگونه شمعِ دیده آب میشود
به دِل نگو چرا چنین هَوار میزند
چگونه گریه را بگو که زار میزند
و بَعد هر عِبارتی سه گاه میرود
که آخرین چِکامه را به تار میزند
مُجسَّمَش، مُشَبَّهَش، به خواب، در دِلَش
همیشه هیکلِ تو را به دار میزند
چَغانه، چَنگ من حَزین، چِگور میزند
دوتارِ من چرا چنین سه تار میزند
به موی هر نوشتهات خِضاب میکشد
به روی هر کشیدهات شیار میزند
غَمین نشستهام به در نگاه میکنم
چرا که عینکم شکسته، تار میزند
به خال و خط و گونهاش عِتاب میزنم
که شب به شب، چگونه چین به کار میزند
نَخُفت و رفت و رفتنی که حال میبَرَد
نَگفتنی بِگفت و رَفت و جار میزند
به چپ، به راست، به هر کجا که خواست میرود
و در نهایت این سه را کنار میزند
#شعر
#هوار_دل
#یوسف_شیخی
و ده دقیقهی دیگر هِزار میشود
شمارِ تیرِ چراغی که تار میشود
شب است و فلسفه از سمتِ دیرسوزِ غم
پیاده میشود از چپ سوار میشود
و رو به عاشقِ ما میکند: <دلِ تو را
همین دو مصرعِ شاعر، قرار میشود
همیشه فاصلهای هست و خاکی که بر
جبینِ ماهِ سپهری غبار میشود>
طنینِ عودِ صدایش جواب میدهد:
<بلی ولی دلِ عاشق مزار میشود>
صدای فلسفه بم میشود، ناگهان
تمامِ هیکلِ عاشق، سه تار میشود
و آبروی حقیقت که <راننده، ایست!>
به پای لحظهی ترمز، بخار میشود
عکسِ تب در قاب آب افتاده است
شعرِ شب در شطِّ خواب افتاده است
میرود خون از گلویم تا سحر
قرصِ قلبم در شراب افتاده است
بر زبانم واژههایی شعله رنگ
از کتابی چون کباب افتاده است
قلبِ یخ در آسمانی بیصدف
چون زمین در التهاب افتاده است
وایِ من اعجازِ موسی کو که در
نیلِ عقلم اضطراب افتاده است
بیصدا از نالههایی آتشین
عشق هم در انقلاب افتاده است
آبِ چشمانم خمیرآلوده پلک
بینصیب از آسیاب افتاده است
ذوالفنون از شکِّ تاریخیِّ من
در سه تارش پیچ و تاب افتاده است
از یقینم کوزهها هم در شک اند
شکِّ من بیشک در آب افتاده است