برای تویی که هرگز ندیدمت!
جمعه, ۵ آبان ۱۴۰۲، ۰۷:۵۸ ق.ظ
هرگز ندیدمت اما
آرزوی دیدنت را هزاران باره گریستم
بدان حد که غرقه شدم
در سیل اشکهایم
بیحد
هرگز ندیدمت، اما
سوزش چشمانم را فراموش نمیکنم
وقتی حواست نبود
و حواسم نبود
که به یکباره برگشتی
و به ناگاه بر صورتم کوبید باد
و چنان غباری بر دلم نشست
که نتوانستم نگریستن
پس گریستم
و ماه را گم کردم
در شب گیسوانت
هرگز ندیدمت، اما
خورشید را میبینم که غروب میکند
از شرم
هر صبح که چشم میگشایی
هرگز ندیدمت، اما
می بویم عطرت را
در گلهای محمدی باغچه
لطافت دستهایت را
در نوازش های مادرانه
سنگینی قدمهایت را
در لحظات خداحافظی
و رد پاهایت را
بر جادههای بیانتهای قلبم
هرگز ندیدمت، اما...
اگر روزی ببینمت
خواهی دید
بدان حد دوستت میدارم
که بی حد...
#شعر
#شیخی
۰۲/۰۸/۰۵
عالیست عالی