عبارات

نوشتارها و گفتارهای یوسف شیخی در عرصۀ فرهنگ و اندیشه

عبارات

نوشتارها و گفتارهای یوسف شیخی در عرصۀ فرهنگ و اندیشه

عبارات

«عبارتُنا شَتّى و حُسنُک واحد»

عبارات؛ مجموعه نوشتارها و گفتارهای یوسف شیخی (مدرس فلسفه و کلام، نویسنده، شاعر، منتقد و دین پژوه)، در عرصۀ فرهنگ و اندیشه.

نویسندگان

خنده آئین خردمندان است

شنبه, ۱۰ تیر ۱۴۰۲، ۱۰:۳۰ ب.ظ

جامی، شاعر و عارف قرن نهم هجری در مثنوی چهارم کتاب <هفت اورنگ> به نام <سبحةالابرار> (نیایش نیکوکاران) شامل ۱۳۰ بخش که در سال ۸۸۷ سروده شده‌است و مشحون از تعالیم اخلاقی و عرفانی است، در بخش ۱۰۳ به ضرورت انبساط وجه و ذم ترشرویی پرداخته و در عین حال این زنهار را داده که نبایستی مزاح و خوشرویی را با دروغ آمیخت. عالمان دینی و پزشکان بیش از سایر گروه های اجتماعی به کاربست این توصیه جامی محتاجند. اگر اینان خود از روح تهی شده و به دام فرمالیزم و تکنولوژیزم شرعی یا علمی گرفتار آیند، به جای زندگی فقط گرد یاس و ناامیدی در فضای جامعه می پراکنند، نمونه های عالی این دو گروه در جهان معاصر آیت الله طالقانی (روحانی عدالتخواه شیعه که حتی مارکسیست ها هم او را پدر می خواندند) و آلبرت شوارتزر (پزشک آلمانی برنده نوبل صلح که برای طبابت تا دل آفریقا رفت) بودند.

بخش ۱۰۳ - عقد سی و دوم در طلاقت وجه و مزاح که چین انقباض در جبین نینداختن است و به زبان انبساط سخنان شیرین پرداختن

 

ای تو را صورت چین نقش جبین

خوی ناخوب تو صورتگر چین

ابرویت راست به هر مو گرهی

هر گره بر رگ جان عقده نهی

لبت از نکته شیرین خاموش

چهره ات از ترشی سرکه فروش

چیست چندین ترشی روی تو را

چون نه صفرا شکند خوی تو را

نامده تیر بلایی سویت

چون سپر چیست پر از چین رویت

در دلت صد گره از نادانیست

شاهد آب گره پیشانیست

از ته جوی چو ناهموار است

بر رخ آن گره ناچار است

از زمین برنزند سر خاشاک

بیخ آن تا نبود در ته خاک

گر شود ساده دلی مهمانت

نخورد جز ترشی از خوانت

می گریزد ز تو طبع همه کس

نکند آرزوی سرکه مگس

از گره چهره پرآژنگ مکن

کار بر خسته دلان تنگ مکن

نیستی ابر ترش رویی چیست

چند خواهی به ترش رویی زیست

به که چون برق درخشان باشی

تا که باشی خوش و خندان باشی

در رخ تنگدلی خندیدن

بهتر از تنگ شکر بخشیدن

از شکر کام و دهان آساید

وز شکر خنده روان افزاید

پر گره رو چو شب از انجم چند

بی گره شو چو دم صبح و بخند

باغ خندان ز گل خندان است

خنده آیین خردمندان است

خنده هر چند که از جد دور است

جد پیوسته نه از مقدور است

دل شود رنجه ز جد شام و صباح

می کن اصلاح مزاجش به مزاح

جد بود پا به سفر فرسودن

هزل یک لحظه به راه آسودن

گر نه آسودگیت رنج زدای

شود از رنج در افتی از پای

لیک هزلی نه که از دود دروغ

برد از چهره جد تو فروغ

تخم کین در گل دل ها کارد

خوی خجلت ز جبین ها بارد

شو ز فیاض خرد تلقین جوی

راست گو لیک خوش و شیرین گوی

مغز بادام که گردد خورده

به که باشد به شکر پرورده

 

#جامی

#خنده

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۴/۱۰
یوسف شیخی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی