چرخهی معیوبِ ناپرساییِ دوران ما؛ از ایدهی مثالی متفکر آزاداندیش تا واقعیتِ سیاستزدگیِ ایده باورانه
لازمهی تأمل در بنیادهای ناپرسایی دورانِ ما، پرداختن به چالشهای تحقّق ایدهی مثالی متفکّرِ آزاداندیش است. آزاداندیشی، بر این اصل اساسی استوار است که افراد بایستی در رد یا پذیرش پنداری به عنوان حقیقت، هر نوع تعصّب یا خوشایندی را کنار نهاده و تنها دانش و خرد را معیار سنجش درستی یا نادرستی آن پندار قرار دهند. آزاداندیشی دیدگاهی فلسفی است که میکوشد بدون محدود ساختن خود در چهارچوبهای پیشینی اعم از طرز فکر دینی یا غیردینی به پژوهش آزاد حقیقت بپردازد.
بسیاری بر این پندار هستند که عرصهی فرهنگ و اندیشه، ساحت آزاداندیشی است، و اهل فرهنگ و اندیشه قاعدتا میبایست کمتر از دیگران از دگم اندیشی و تعصبات کورِ ماقبل علمی رنج ببرند، اما مع الاسف واقعیت چیز دیگری است و بسیاری از کوشندگان این عرصه نیز از روحیهی علمی و دانشپژوهانه تا حد زیادی فاصله دارند. در جوامع توسعه نایافته، متفکّر آزاداندیش غایت و ایدهی مثالی عرصهی فرهنگ و اندیشه است، نه وصفِ آن.
آزاداندیشی حتی در موطن غربی خود نیز، ناقص الخلقه به دنیا آمد. شیفتگان ایدهی جهان آزاد فراموش میکنند که واژهٔ آزاداندیش «Freethinker» را نخستین بار، آنتونی کالینز (۱۶۷۸–۱۷۲۹)، با تاختن به دین سنتی و تأسیس گروه و نشریهای با همین عنوان رایج ساخت. وی در کتاب «گفتاری در آزاداندیشی» (۱۷۱۳) رویکرد سوگیرانه اش به آزاداندیشی را شرح داده است. منظور وی از آزاداندیشی مخالفت با دین سیستماتیک بود، لذا این اصطلاح در بدو تولد خود توسط دین ستیزان مصادره گردید، و بدین سبب سویهی ایده باورانه و اعتقادی اندیشانه بیدینی مورد غفلت واقع شد. بگذریم از اینکه رد دین سیستماتیک لزوما به معنای پذیرش بیدینی یا دین ستیزی نیست.
از طرفی در عصر عُسرت و مسخِ اندیشه گری بشر در تمدن مادی، نفسِ تفکر، امری کمیاب و غریب و خلاف آمد عادت مینماید، چرا که غالب تحصیلکردگان دانشگاهی نیز به محصولات کارخانههای انجماد روح و تکثیر مکانیکی تفکر در بنگاههای تولید مدرک تبدیل شدهاند و به سیاستزدگی (Apolitisme) و تعصبات ایده باورانه (Ideological) و شبه علمی آلوده گشتهاند.
از طرف دیگر برخی از متولیان امر سیاست نیز متأثر از سیاستزدگی ایده باورانه (ایدئولوژیکال آپولیتیسم) رایج، گاه به پروندهسازی علیه صاحبنظران روی آوردهاند که در عمل حاصلی جز خودسانسوری و نزدیک شدن به شرایط امتناع اندیشهورزی نداشته است.
اذهان کوچک و انحصارگرایی که هیچ درکی از تکثر ساحت فرهنگ و اندیشه ندارند و با رشد قارچ گونهی برخی بنگاههای تولید مدرک، آقا و خانم دکتر شدهاند، در شرایطی که از استعدادی حداقلی و نیز همت و شوقی برای مطالعه و نوشتن یک متن متوسط علمی نیز برخوردار نیستند، شوربختانه تحت عنوان نقد و جریانشناسی یا صیانت از فرهنگ و اندیشه و درواقع پروندهسازی، زمینهی فروبستگی فکری و تعلیق فزایندهی تحقق ایدهی آزاداندیشی را فراهم میسازند. با اتخاذ رویکرد پروندهسازی نسبت به سرمایههای علمی کشور، نه فضای آزاداندیشی و نظریهپردازیِ مورد تأکیدِ اسنادِ بالادستی کشور تحقق مییابد، نه آن متفکر آزاداندیشِ مثالی تربیت خواهد شد.
اذهان سیاستزده و ایده باور چه با جهتگیری دینی، چه سکولار، به دلباختگان ایدهی متفکر آزاداندیش مجال طرح و نقد و بهرهبرداری از دیدگاههایشان را حتی در متن مجامع علمی نیز نمیدهند و عرصه را چنان تنگ میکنند که سرنوشت نهایی این طیف یا خانهنشینی است یا مهاجرت. البته هر دو سرنوشت، معمولا حاصلی جز درغلطیدن به سمت سیاستزدگی (به معنای گریز از سیاست و بیتفاوتی نسبت به قانون) و ایده باوری (به معنای تطبیق واقعیت با ایدههای ذهنی و نه تطبیق ایدهها با واقعیت) نداشته است؛ و این یعنی چرخهی معیوبِ ناپرساییِ دوران ما.
متفکران آزاداندیشِ مثالی میتوانند از طریق مواجههی منطقی، متواضعانه و علمی با نسل جوان و پویا و پرسشگر امروز، واگرایی موجود میان دو گفتمان سنتی و متجدّد را به همگرایی و وفاق بدل سازند و نقش تاریخی خود را در ترمیم گسلهای اجتماعی ایفا نمایند.
هر رویکرد ایده باورانه و خود حق پندار و منقطع از واقعیت تکثر فرهنگی ما که جریان فکری یا سلیقهی سیاسی مخالف یا منتقدش را انحراف میپندارد، و با دید سوءظن به دیدگاههای نو مینگرد، در نهایت سرنوشتی جز مرگ فکری و عاطفی را پیش روی کالبد محتضر فرهنگ و اندیشه قرار نخواهد داد. برای احیای این محتضر، لازم است اولا سیاستزدگی جای خود را به سیاست اندیشی یا مدینه اندیشی دهد، ثانیا از ایده باوری به سمت تطبیق ایدهها با واقعیت حرکت کنیم. در غیر این صورت باید منتظر نفسهای آخِر این جسم محتضر باشیم.
#متفکر_آزاداندیش
#سیاست_زدگی
#ایده_باوری
#یوسف_شیخی