در دبیرستان علم و زندگی مشهد، مشغول تدریس «پیامهایی از آسمان» بودم. بحث از امید بود که
رسیدیم به این آیهی "لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ" (زمر/۵۳)؛ یعنی از رحمت خدا ناامید نشوید.
گفتم: «بچهها رحمت بیان دیگری است از عشق و عشق یعنی دوست داشتن زیاد تا حد از خود گذشتن. عشق مثل بحر مواجی است که بی کرانه است. عشق خدا هم بی حد و حصر است، پس از رحمت خدا هیچ وقت نامید نشوید!».
ناگاه نگاهم افتاد به دانش آموزی که روی نیمکت را سیاه کرده بود و داشت چیزی میکشید. آهسته بالای سرش رفتم و درختی سرسبز، کلبه ای و گلی زیر نور آفتاب را دیدم که با خطوطی سفید از دل سیاهی سر برآورده بودند.
دانش آموز التماس میکرد که «آقا لطفا منفی نگذارید! دیگه تکرار نمیشه!».
برگشتم و در دفترم جلوی اسمش ۲۰ گذاشتم.
باورش نمیشد. گفت: ۲۰! یعنی من ۲۰ گرفتم؟!
گفتم: «درس امروز ما همین کار خلاقانهای است که پسرمان کرد؛ ساختن زندگی از دل سیاهیها».
دانش آموزی دستش را بالابرد و گفت: «آقا! از رحمت خدا ناامید نشوید!».
#امید
#زندگی
#یوسف_شیخی