کارخانهی انجماد روح و یخچال های دانایی! (در استقبال از یادداشت کوتاهِ اکبری دیزگاه در باب تحصیلات)
متن کوتاه بود اما سرشار بود از ناگفته ها و معانی نهفته در باب ماهیت دانش مدرن. پشت این متن کوتاه، ارجاعی تلخ را دیدم به قامت بلند کتابها و رساله هایی قطور و انبوه ارشد و دکتری که هیچ گرهی از رنج های انسان نگشوده اند و در قفسه ها خاک میخورند و اگر وجدانت را از سوز سرمای این کارخانه های انجماد روح و یخچالهای دانایی تحت عنوان دانشگاه، هنوز اندکی رمق باقی مانده باشد، میتوانی صدای زخم تبرها را بر قامت درختها از لای سطور آنها بشنوی!
مدرسه و دانشگاه، ۲۰۰ و اندی سال پیش در کشورهای توسعه یافتهای چون آلمان و اتریش، با نیت تربیت متخصص برای جهان فن سالار تأسیس شد و به همین روی در آن از روح و معنا خبری نیست. حتی دروس دینی و هنری نیز در این نهادهای مدرن قالب ریزی شده و به یک سری فنون و دستورالعمل های خشک فقهی و تکنیکی فروکاسته شده اند، برای همین در قرن بیستم کشیشِ فیلسوف و متفکر آزاداندیش اتریشی به نام ایوان ایلیچ که اخراج شدهی کلیسا و دانشگاه بود، کتابی نوشت به نام "مدرسه زدائی" از جامعه و کوشید مدارسی متفاوت را بنیان نهد، همان راهی که در شرق رابین رانات تاگور، شاعر و فیلسوف هندی از نوعی دیگر پیش گرفت. ایلیچ معتقد بود در مدارس اولین چیزی که به آدمی میآموزند تحقیر و مقایسه او با دیگری است.
از متن کوتاه اکبری دیزگاه میشد طنین صدای متفاوت ایلیچ و تاگور را شنید، صدایی که میخواهد، هارمونی سرد و یخ زدهی موسیقی مدارس ضدزندگی را بشکند.
#مدرسه_زدایی
#تحصیلات
#ابراهیم_اکبری_دیزگاه
#یوسف_شیخی