نقدی بر رمان «بیروط»؛ برندۀ جایزۀ جلال آل احمد و کتاب سال جمهوری اسلامی
«بیروط» قصۀ رها کردن ایمان و ملّیت یحیی ربانی و ترسیم روزگار برزخی اش است. یحیی ربانی در پی مفرّی از جهان سنت اسلامی- ایرانی (قم/ حوزۀ علمیه و دانشگاه ادیان و مذاهب) و پناه بردن به جهان تجدد (آلمان/ دانشگاه گوتۀ فرانکفورت) است و در این میان با انگیزۀ مادی و صرفا جهت تهیۀ خرج سفر، به پروژۀ تیم مستندساز ایرانی برای ساخت مستندی دربارۀ امام موسی صدر، می پیوندد تا بیروت را سکوی پرتاب خود به دنیای غرب سازد.
پرسه زنی های شبانۀ یحیی در کافهها و بارهای بیروت و مخفی کردن هویت ایرانیاش در گفت و گو با اهالی بیروت، نشانی از گسست یحیی از سنت اسلامی- ایرانی است، اما آشنایی با شخصیت امام موسی صدر و قرائت انسانی ایشان از دین، ایمان و ملیت مرده در درون یحیی را احیاء می کند و او را دوباره با سنت ایرانی - اسلامی اش پیوند می زند.
«بیروط» روایت شهری است که در غیاب انسان آرمانی (امام موسی صدر)، با ظهور جریانهای تکفیری از حرکت در مدار طبیعی خویش خارج گشته است و این فرجامِ تراژیک فقط برای بیروت نیست، بلکه قصۀ تمام مدینه های سنتی در عصر مدرنیته است و دیکتۀ اشتباه «بیروط» اشارتی است به این خروج. گویی که مدرنیته، قیامتِ سنت است و مدینه در غیاب صدر عرصۀ جولان نظام سنت قدمایی برای فائق آمدن بر نظام سنت مدرن از طریق سازوکار طرد و تکفیر گشته است.
نقدی که میتوان به رمان «بیروط» وارد ساخت، دقیقا در گفتمان مبنایی آن؛ یعنی «آشکار سازی سنت» نهفته است. در شرایط اجتماعی ایران معاصر که حداقل بر اساس آخرین پیمایش ها از وضعیت دینداری و ارزشها و نگرشهای ایرانیان، با دگرگشتی تمدنی در وضعیت عقیدتی- سیاسی مواجه هستیم و سنت در معانی هفتگانۀ آن (سنت دینی در دو شکل درون دینی و برون دینی، سنت سیاسی، سنت ادبی و هنری، سنت نظری، سنت اجتماعی، سنت در معنای ترکیبی از اندیشه و الگوی عمل، و سنت در معنای فراجامعه شناختی) دچار بحران رو به تزاید بیاعتباری گشته است، آیا هنوز میتوان از خورجین سنت خرج کرد و آیا اصلا محملی برای «انکشاف سنت» و پروژۀ امام موسی صدر برای انسانی ساختن دین وجود دارد؟ به نظر میرسد همزمانی انتشار «بیروط» با دگردیسی تمدنی سپهر اجتماعی ایران، «بیروط» را در همان تولد نا به هنگامش با مشکل عصریّت گفتمانی رو به رو ساخته است.