هملتِ معناباخته: تحلیلی دربارهی «شاه کشی»
مسئلهی بچه شیخ ایرانی «شاهکشی» با شاهزادهی دانمارکی «تراژدیِ هملت» متفاوت است، اما هر دو حال و هوای یکسانی دارند. هر دو آقازاده هایی هستند که آقایشان را آقایی دیگر کشته است و انتقام نیز نه به معنای پایان عصر آقایی، بلکه درواقع زایش بی معنایی از بطن تراژدی است.
هر دو آقازاده در حال و هوای تردید میان بودن یا نبودن، میان کشتن یا نکشتن، میان خشونت یا عدم خشونت، میان انتقام یا بخشش قرار دارند، اما سهراب دیگر هملت نیست، زیرا مسئله اینجاست که در چرخهی کشتار جسمی و معنوی انسانها (تحقیر و شکنجه و ویران سازی وجودی) آنچه حاصل میشود، بی منطق بودن جهان و تهی شدن هستی از معناست. رمان «شاه کشی» حاصل این وضعیت بی منطقی است که در نتیجهی چرخهی بی پایان و افسار گسیخته خشونت، همهی امکانهای عقلانی تحقق مدینه و انسان مدینه اندیش را ویران ساخته است، و البته از «بیروط» آموختهایم که کشور تنها با محبت ساخته میشود.
«شاه کشی» با تذکار و ارجاع مدام به تخریب روح و شخصیت انسانها در دوگانه استبداد و انقلاب، اگر هملت ایرانی باشد، بی گمان هملتِ تراژیک نیست، بلکه هملتِ معناباخته است.
«شاه کشی» نشان میدهد که تحقیر چگونه قادر است ذهن و زبان یک جامعه را تخریب نماید و سهراب و کل خانوادهاش را به مرز ویرانی و فروپاشی ذهنی برساند. آدم تحقیر شده تا از عمق درونش بخشیدن را نیاموخته است یا هنوز آمادگی بخشش را ندارد، هیچگاه نمیتواند مدینه را بسازد، بلکه ویرانش میکند، اما اساسا در وضعیت بی منطقی حاصل از خشونت پایان ناپذیر، یافتن ملاکی برای داوری میان نیک و بد و ارزش و ضد ارزش دشوار مینماید. «شاه کشی» رمانی مبتنی بر این حال و هواست تا تاریخ (زمان و مکان). حال و هوای خانوادهای که در عصر دیکتاتوری شاه، مرگ را زندگی میکنند.
داستان در دههی ۵۰ خورشیدی میگذرد، اما تردیدهای سهراب در شب برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله برای ترور شاه، یادآور تردیدهای هملت برای انتقام مرگ پدر از پادشاه است. کسی که در موقعیتی قرار گرفته است که به آن تعلق ندارد و از جنس آن نیست، اما باید کار مهمی را به سرانجام برساند. سهراب که نامش هم شاعر طبیعت دوست «صدای پای آب» را تداعی میکند، هم سهراب شاهنامه و سرنوشت تراژیکش را، از شعر نو بیزار است و شعرهای سپید سیاسی خواهرش را شعار میپندارد و به جای کشته شدن و در انتظار نوشداروی پس از مرگ ماندن، اوست که دست به کار میشود تا انتقام پدر را از کسی بگیرد که در جایگاه پدر ملت قرار گرفته است، هرچند با تمرد فرزندان، پدر بودنش را از یاد برده باشد.
در «شاه کشی» همانند سبک رمان نو و ابزورد داستان پیش نمیرود و بیشتر حول و حوش رؤیاهای سهراب و ترس ها و اوهام او در آن شب پرسه میزند. از حیث تاریخی نیز در جشنهای ۲۵۰۰ ساله تروری واقع نشده است، به همین روی باورپذیری ماجرای سهراب از ابتدا در هالهای از ابهام قرار دارد.
این رمان بیشتر حول محور ترسها و تخیلات و رؤیاهای سهراب میچرخد و پرش های آنی و بدون پاگرد روایی سهراب را شاید بتوان با حالت آشفته ذهنی و روانی و دلهره وجودی او توجیه نمود. این پرش های روایی، هرچند در موسیقی هیجانی و جذاب و پرالتهاب نثر، ناگهان نوعی وقفه ایجاد میکند، اما در بستر ابزورد رمان قابل فهم مینماید.
سهراب چونان موسایی است که قصد عزیمت سمت پدرخوانده اش، فرعون را دارد اما نه با قول لین و نرم، بلکه با زبان آتش. تمایلات اروتیک سهراب به فرح و موقعیت های خنده وار و شخصیت کمیک دایی سهراب نوعی طنز سیاه است که از نشانههای بارز فضای ابزود «شاه کشی» به شمار میرود.
تأمل و تأکید نویسنده بر مفاهیمی چون چیستی قتل نفس و چگونگی وقوع آن و اینکه مسألهی دیکتاتوری امری صرفا سیاسی نیست که با پیروزی انقلاب پایان یابد، بلکه امری جاری در فرهنگ ایرانیان است و نقل قول کلیدی ابتدای کتاب از هویدا، اشارتی ظریف است به این مضمون «شاه کشی» که حتی با کشتن شاه نیز همچنان کشور فاقد شخص دوم است.
#شاه_کشی
#ابراهیم_اکبری_دیزگاه
#یوسف_شیخی