تأملی معناشناختی در مفهوم تولّد (نظری بر سیر تکوینِ تریالکتیکیِ خویشتنِ چهل ساله)
نگاه من به زندگی، تریالکتیکی از آغاز و انجام و چرایی است. درواقع تولد در افق مرگ و چرایی است که معنا مییابد، همچنانکه مرگ بدون اندیشیدن به آغاز و چرایی بیمعناست، و همچنانکه پرسش از چرایی بدون آغاز و انجام معلّق و پادرهوا میماند.
از حیث کمی و نجومی، چهل سال پیش در چنین روزی؛ نهم شهریور ۱۳۶۳، چهارم ذی الحجه ۱۴۰۴ و سی و یکم آگوست ۱۹۸۴، زندگی را آغاز کردم. این روز در تقویم هجری و میلادی مصادف است با سالگشت حرمان ها و مفقود شدن ها و البته مرگ ها و تولدهایی. هرچند شخصیتهای در خور توجه را بیشتر در میان مرگ ها و فقدان ها یافتم. اساسا تاریخ و سنت ما برخلاف غرب با هجرت و فراق و مرگ نسبت بیشتری برقرار میکند تا میلاد و آغاز. مناسبتهای روز تولد من شاهدی است بر این مدعا.
نهم شهریور امسال چهل و ششمین سالگشت مفقود شدن امام موسی صدر و دو همراه اوست. مجتهدی نواندیش که نماد رحمانیت، وحدت و گفتوگوی ادیان بود، اما حتی تا امروز سرنوشت او در هالهای از ابهام است.
از میان مرگ های مصادف با تولد هجری شمسی من، مرگ دو شخصیت ادبی و هنری برایم برجسته است، مرگ مبهم مرحوم صمد بهرنگی، معلّمی عاشق، نویسنده و روشنفکری متعهد و دردمند و نیز مرگ فرهاد مهراد خواننده و نوازندهی محجوب ایرانی که موسیقی نوستالژیکش را بسیار دوست میدارم.
سی و یکم آگوست همچنین سالگرد مرگ شارل بودلر، شاعر و نویسنده سمبولیست فرانسوی است. او اولین کسی بود که واژهی مدرنیته را به کار برد و اشعاری بسیار متفکرانه و قلمی سحرآمیز دارد.
اما در میان تولدها در سی و یک آگوست کالیگولا را داریم. کالیگولا، امپراطور بدنام رومی است که در نمایشنامهای چهار پرده ای به همین نام از آلبر کامو، به تجسمی از پوچی و معنازدگی تبدیل میشود که به هیچ عنوان مطلوب نیست.
نکتهی مشترک میان این شخصیتهای متفاوت از روحانی و نویسنده و امپراطور در جوان مرگی یا عمر نسبتا کوتاه و سرنوشت تراژیک آنهاست. کالیگولا در ۲۸ سالگی توسط محافظانش ترور میشود. بودلر در ۴۶ سالگی پس از فلج مغزی بر اثر سقوط بر سنگفرش کلیسایی در بلژیک و احتضاری طولانی با سکته قلبی از دنیا رفت. امام موسی صدر که برای حل مسائل جهان اسلام مدام در رفت و آمد بود در ۵۰ سالگی به دعوت رسمی لیبی عازم سفری بی بازگشت شد. صمد بهرنگی در ۲۹ سالگی به روایت رسمی هنگام شنا در رود ارس غرق شد. فرهاد مهراد وقتی ۵۹ سال داشت در اثر بیماری هپاتیت سی در فرانسه از دنیا رفت. خبر خوب این است که تا اینجای کار از کالیگولا و صمد بیشتر عمر کردهام، ببینیم در ادامه به بودلر و فرهاد مهراد خواهم رسید یا نه؟ البته امام موسی صدر به شرط حیات میتواند نقطهی امیدی باشد و نقضی بر این مدعا، هرچند خسرانِ غیبت او را جبران نخواهد کرد.
آلبر کامو در نمایشنامهی مورد اشارهی <کالیگولا> روایت میکند که این امپراطور جوان چگونه پس از مرگ معشوقه اش، به شکلی بیمار گونه درگیر غیرممکن ها گشت. او که مست از بادهی قدرت بود، با گذشت زمان به این حقیقت هوشیار شد که: «انسانها میمیرند درحالیکه از زندگیشان راضی نیستند».
با همهی ناکامیها و شکستهایی که در زندگی داشتم، من برخلاف کالیگولا که عمر کوتاهش را پای قدرت و ثروت و شهوت باخت، از عمری که بیشتر آن در عرصهی فرهنگ و اندیشه و کسب معرفت گذشته است در کل رضایت دارم. با اینحال مسیر کسب معرفت نیز چندان هموار نبوده است.
اجمالا از حیث کیفی من در این چهل سال، چهار دورهی بحران تریالکتیک معناشناختی را از سر گذراندهام. اولین بحران بزرگ برای من در ۱۸ سالگی (۱۳۸۱) بود، وقتی از طریق یکی از دوستان با درسگفتارهای یکی از متفکران معاصر آشنا شدم و این آغازی بود بر مطالعات فلسفی و رفتن از تصلب نژادی به سمت و سوی تفلسف. دومین بحران را در ۲۲ سالگی (۱۳۸۵) تجربه کردم که در نتیجهی آن به طور جدی وارد مطالعات هنری و ادبی شدم. سومین بحران معناشناختی در ۲۷ سالگی (۱۳۹۰) روی داد که آشنایی با گنجینهای از آثار معنوی و عرفانی را در پی داشت. بحران چهارم در ۳۶ سالگی (۱۳۹۹) پیش آمد که تلاش کردم با بازخوانی سنت قدمایی آن را التیام بخشم.
و این سیر تکوین خویشتن را گویی پایانی متصور نیست، و همچنان ادامه خواهد داشت.
#تأملی_معناشناختی
#تکوین_تریالکتیکی
#چهل_سالگی
#مفهوم_تولّد
#یوسف_شیخی