عبارات

نوشتارها و گفتارهای یوسف شیخی در عرصۀ فرهنگ و اندیشه

عبارات

نوشتارها و گفتارهای یوسف شیخی در عرصۀ فرهنگ و اندیشه

«عبارتُنا شَتّى و حُسنُک واحد»

عبارات؛ مجموعه نوشتارها و گفتارهای یوسف شیخی (مدرس فلسفه و کلام، نویسنده، شاعر، منتقد و دین پژوه)، در عرصۀ فرهنگ و اندیشه.

نویسندگان

در دوره‌ی نوجوانی مثل خیلی از هم‌سالان تبریزی ام، همزمان با تحصیل یا تابستان‌ها که از کلاس و درس فراغت می یافتیم به کار در کارگاه قالی‌بافی مشغول می‌شدم. در فرهنگ تبریزی‌ها بیکاری بدترین چیزهاست. تبریزی‌ها مردمانی به شدت سخت کوش و اهل کار هستند و قالی‌بافی شغلی است که بسیاری از مردان و زنان تبریزی در کنار سایر مشاغلی که دارند به طور پاره وقت یا تمام وقت بدان مشغول هستند. از تابلو فرش ها و قالی های کوچک (زرنین) با نقش‌های نسبتا ساده تا قالی‌هایی تمام ابریشمی در ابعاد بزرگ که صادراتی می‌گفتند. هرچند کار کردن برای تبریزی‌ها فی نفسه یک ارزش است و نیازی به انگیزه‌ای مازاد از کار نیست، اما یکی از انگیزه‌های نوجوانی من خرید کتاب‌هایی بود که دوست داشتم بخوانم. وقتی یک بار با مزد قالی‌بافی کتاب «کلیات دیوان شمس تبریزی» با مقدمه‌ی استاد جلال الدین همایی را خریدم که توسط انتشارات صفی علیشاه منتشر شده بود، در آن کتاب بود که خواندم شمس نیز اوایل نزد استادش ابوبکر سله باف تبریزی هم کار می‌کرد و هم مشق عرفان و بعد که تعالیم استادش به پایان رسید و سیر آفاق آغاز نمود و برای یافتن شیخ و استادی برتر بار سفر بست، در هیچ مکانی ده روز بیشتر اقامت نمی‌گزید، لذا به شمس پرنده معروف گردید. بار سفرش کوزه‌ای شکسته بود برای رفع عطش و گلیمی پاره بود برای ساعتی آرمیدن و نانی خشک بود برای اندکی سد جوع. او از طریق کار روزمزد فعلگی و کارگری یا تعلیم قرآن امرار معاش می‌نمود و برخلاف غالب صوفیان عصرش که عرفان و تصوف و نکوهش اشتغال به امور دنیوی را بهانه‌ای برای توجیه بیکارگی و شکمبارگی و راحت طلبی خود ساخته و به کنج عافیت خانقاه خزیده بودند و گاه از مواهب و هدایای اصحاب قدرت نیز بی نصیب نمی‌ماندند، درویشی به معنای حقیقی کلمه در خویش بود و یک لاقبا و قالب‌ها و آداب و اطوار تصوف سلسله‌ای را برنمی‌تافت.

وقتی شنیدم قرار است فیلمی درباره‌ی شمس و مولانا راهی پرده‌ی سینماها شود، آن هم با بازی سلبریتی هایی همچون پارسا پیروزفر و شهاب حسینی و مدل های ترکیه‌ای همچون هانده ارچل و ابراهیم چلیک کول و بنسو سورال و کارگردانی حسن فتحی که پیش از این فیلم، در سریال ظاهرا تاریخی «جیران» از یک شاه عیاش و زن باره و فاسد و ظالم و خون ریز و نوکر انگلیس و روسیه و تاراج کننده‌ی ایران، تصویر خیالی ناصرالدین شاه عاشق پیشه و هنرمند و زن دوست و دل رحم را ساخته بود، حدس زدن فاجعه‌ای که قرار است این بار به نام شمس و مولانا رقم بخورد چندان سخت نبود. اما از آنجا که نمی‌توانم سنت ناپسند «ندیده نظر دادن» را بپذیرم که امروزه شبه روشنفکران ایرانی بدان مفتخر هستند، به تماشای آن نشستم.

در این بحبوحه‌ی مسائل و مصائب انسان تکنولوژی زده‌ی قرن بیست و یکمی که در جست و جوی معنویتی منطبق با زندگی مدرن و به طور خاص ایران شبه مدرن سدهٔ پانزدهمی است و بخش کثیری از نسل جوان آن به طور محسوسی با سنت ایرانی- اسلامی دچار گسست شده‌اند، با لوازم سینمای تجاری و تکنیک سریال سازی تلویزیونی از نوع قصه‌های عامه پسند سریال‌های زرد ترکیه‌ای سراغ روایت زندگی شمس و مولانا رفتن بدین معناست که قرار است این شخصیت‌های معنوی و عشق عرفانی آنها کاملا در ذهن مخاطب تخریب شوند تا فروش گیشه تضمین شود و البته طبیعتا لازمه‌ی چنین آثاری است که این عشق آسمانی کمی در قالب مثلث عشقی کیمیا و شمس و علاءالدین و عشق اسکندر و مریم در آید و تلطیف و به اصطلاح زمینی شود و اندکی هم سُس ژانر جنایی-معمایی به این فست فود ایرانی-ترکیه ای افزوده شود تا طعم و لحن آن خسته کننده نباشد و قابل هضم باشد، هر چند با همه‌ی این تلاش‌های مذبوحانه باز هم سر آخر، فیلمی حوصله سر بر از کار در می‌آید. فیلمساز برای خالی نبودن عریضه هم شده، با تزریق چند شعار روان شناختی در باب خودآگاهی و خودشناسی و جملاتی از رمان عامه پسند «ملت عشق» یا «چهل قانون عشق» نوشته‌ی الیف شافاک نویسنده‌ی ترکیه‌ای، از زبان شمس به فیلم حقنه می‌کند تا دهان محتواگرایان فرم نشناس بسته شود و نگویند فیلم پیام عرفانی نداشت.

کتاب‌هایی از جنس «ملت عشق» در خدمت بازاری ساختن آموزه‌های معنوی شمس است، انگار که عرفان مثل یک کپسول و قرص است که تب را پایین آورده و فوری سردرد را درمان کند. لذا طبیعی است که این موضوع هر فیلم‌ساز میان مایه‌ای را وسوسه کند که به طمع گیشه سراغ چنین سوژه‌ای برود که کتابش حداقل در ترکیه و ایران خوب فروخته و فروش بالا را تضمین می‌کند.

مخلص کلام اینکه وقتی با دید سریال سازی بروی سراغ سینما و نگاهت هم فقط به گیشه باشد و لاغیر، چیزی بهتر از روایت مغشوش و آشفته و تجاری مسلک و بی سر و ته «مست عشق» حاصل نمی‌شود. روایتی که تکلیفش با قصه معلوم نبود، و خطوط مختلف داستانی را شروع نکرده رها می‌نمود و تلاشی مذبوحانه داشت برای اینکه بحری را در کوزه‌ای بگنجاند، اما به دلیل نشناختن مدیوم سینما در عمل مخاطب را سرچشمه برده و تشنه رها نمود و از قالب یک فیلم ضعیف تلویزیونی فراتر نرفت. لحن فیلم به دلیل مشکلات پیش گفته و عدم تناسب ساختار و محتوا بیشتر به کمدی ناخواسته شبیه بود، و اشعار و سخنان مثلا عرفانی آنچنان در مواجهه‌ی کوچه بازاری فیلمساز با مقوله‌ی عشق عرفانی توی ذوق می‌زد که ناخواسته آدمی را از فرط خودمسخرگی به خنده وامیداشت و این موضوع به ویژه در نوع بازی ماقبل ضعیف شهاب حسینی در نقش شمس نمود غلیظ تری داشت.

«مست عشق» تلاشی برای تجاری سازی مولانا با استفاده از عرفان فروشی و ارائه‌ی روایتی عامه پسند و بازاری از شمس و مولانا بود. یکی از شواهد شمس متخیّل <مست عشق> واقعه‌ی از هوش رفتن شمس در جریان اولین دیدار با مولانا بود، درحالی‌که ماجرا برعکس روایت شده است و این مولاناست که از مهابت پرسش شمس از هوش می‌رود و پرسش شمس که در فیلم به درستی طرح نشد پرسش از نسبت مقام ولایت و مقام نبوت بود و اینکه کدامشان برتر است؟ حال آنکه فیلم شبحی از این پرسش مهیب را آمیخته با سحر و جادو به نمایش می‌گذارد.

من بیشتر نگران مخاطبان عامی هستم که اهل تحقیق و مطالعه نیستند و روایت مغشوش فتحی از دیدار معنوی مولانا و شمس و شخصیت و زندگی آنها را ملاک معرفت و قضاوت خود خواهند کرد. این فیلم جفای بزرگی بود در حق یکی از مهم‌ترین وقایع تاریخ معرفت َکه الهام بخش بسیاری از عارفان و متفکران بزرگ بوده است و فروکاستن آن به سحر و جادو و شعر و شاعری و عشق های رنگین کوچه بازاری و لفاظی های بی معنا و...

شمس بیکاره و علاف و سرگردان و لفاظ و جادوگر و ساحر و غشی و دلقل مسلک و ادا و اطواری هیچ نسبتی با شمسی که در نوجوانی متصور بودم نداشت. شمسی که در نوجوانی شناخته بودم عرفانی نقل قول از ابن عربی و عرفان نظری نبود، بلکه با کار آمیخته بود و در متن زندگی جریان داشت، ساده و بی پیرایه بود و برای همین خصلت‌هایی که داشت، زیبا و دوست داشتنی و باورپذیر می‌نمود.

«مست عشق» نشان داد آثار ضعیف سینمایی به اندازه شاهکارهای سینمایی چگونه می‌توانند با مخدوش کردن تصویر خیالی ما از شخصیت‌های معنوی و تاریخی، انگاره‌های متخیّل خود را در اذهان ساده اندیش قالب کنند.

«مست عشق» حتی در حد و اندازه‌های یک فیلمی پاپ کورنی سرگرم کننده برای آخر هفته نیز نبود‌‌، چنانچه شاهد بودم برخی از تماشاگران که آذوقه تخمه و چیپس و پفک شان به پایان رسیده بود، در اواخر فیلم و لحظات تحول مثلا عرفانی اسکندر که جامه‌ی نظامیان از تن برکند و خرقه صوفیان پوشید، یا در خواب بودند یا صدای خمیازه کشدارشان بلند بود.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۰۲/۲۴
یوسف شیخی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی