عبارات

نوشتارها و گفتارهای یوسف شیخی در عرصۀ فرهنگ و اندیشه

عبارات

نوشتارها و گفتارهای یوسف شیخی در عرصۀ فرهنگ و اندیشه

«عبارتُنا شَتّى و حُسنُک واحد»

عبارات؛ مجموعه نوشتارها و گفتارهای یوسف شیخی (مدرس فلسفه و کلام، نویسنده، شاعر، منتقد و دین پژوه)، در عرصۀ فرهنگ و اندیشه.

نویسندگان

اشاره:

در بدو کلام به رسم ادب، درود و تحیات خود را خدمت استاد ارجمند و روشن رای جناب دکتر نکونام عزیز نثار می‌کنم و از توجه‌ ایشان به نقدها و پاسخی که مرقوم فرموده بودند صمیمانه سپاسگزارم.

پاسخ ایشان خوشبختانه برخی از ابهام‌های یادداشت "فرایند کاهش دین‌گرایی در ایران معاصر" را برطرف نمود، اما پاره‌ای از نقدهای بنیادین آن یادداشت همچنان بی‌پاسخ ماند، از جمله نقد شالوده شکنانه ی نگارنده به دین عقلانی و خوشبینی هگلی و نگاه پیشرفت گرایانه ی ایشان به سیر تحولات تاریخی و پارادوکس متدولوژیک یادداشت‌شان در ارائه‌ی پیشنهاداتی جهت احیای اراده گرایانه ی دین تاریخی در عین استقبال از مدرنیته و دین عقلانی اش، بدون توجه به بحران معرفت‌شناختیِ سوژه‌ی مدرن. این بخش از نقد راقم این سطور با تمثیل گلوله‌ی برفی و دیگر توضیحات دکتر نکونام بیشتر تقویت گردید.

در این مجال سعی خواهم نمود مسئله را کمی بشکافم تا آنچه به اجمال در نقد یادداشت قبلی استاد ارجمند بیان داشتم، وضوح معنایی بیشتری یابد. اهتمام راقم این سطور در یادداشت انتقادی پیشین و همچنین یادداشت حاضر، تجویزی و توصیه‌ای نبوده و فقط سعی شده بود به توسعه‌ی نظری و توصیف و تحلیل انتقادی مسئله پرداخته شود.

🔸طبیعی بودن افول دین‌گرایی؛ پژواک ایمان عقلانی در ادبیات اقلیت

صاحب این قلم برخلاف دکتر نکونام، دل نگران افول دین‌گرایی و حتی نقد رادیکال دین نیست، چرا که در تجربه‌ی زیسته ی خود و نیز بر اساس نصوص دینی، انعکاس ایمان به معنای عقل چهارم (قدرت یافتن یا حس، قدرت شناختن یا معرفت، قدرت تشخیص دادن یا حدس، قدرت انتخاب کردن یا ایمان) را در ادبیات اقلیت یافته است و اقبال یا اعراض مردم به دین را بیشتر ریشه در عواملی غیرمعرفتی (ریشه در آثار و نتایج روانی، تاریخی و اجتماعی دین) می‌انگارد تا عوامل معرفتی (گزاره‌های دینی)، به دلیل همین ریشه‌های غیرمعرفتی گرایش به دین است که آمیزش دین و قدرت در طول تاریخ کشورمان اعم از ایران باستان و دوره‌ی اسلامی عموما تقویت کننده‌ی عصبیت دینی بوده است تا معرفت دینی. هرچند اثبات میزان تأثیر عوامل غیرمعرفتی در دین گریزی جامعه‌ی معاصر ایران نیازمند تحقیقات میدانی و سنجه های معتبر علمی است.

 

🔸تعطیلات تاریخی ایرانیان: فروبستگی فکری و عاطفی در تیموکراسیِ ایرانی

یکی ازچالش‌های دین عقلانی، فرهنگ و ادبیات عمومی جوامع دینی و نهادهای رسمی دین است، به ویژه آنگاه که لباس دین، لباس قدرت می‌شود و در مسیر توجیه ناپرسایی، مقدس مآبی، افسون سازی و سد راه پرسش‌گری آزادانه قرار می‌گیرد. در این شرایط با فقدان زمینه برای پرسش‌گری بی‌حد و حصر، اساسا رهاوردی بهتر از فروبستگی فکری و وضعیت نهیلیستی فعلی نخواهد داشت.

به قول مهدی خلجی هر ملتی نوعی "تصویر از خود" (self-perception) دارد، و "تصویر از خود" ایرانیان، خودبرتربینی است. به نظر می‌رسد آنچه در ایران معاصر می‌گذرد از جمله افول دین‌گرایی نتیجه‌ی طبیعی شرایط ناموزونی و تشتت فکری و فرهنگی ایران است. شرایطی که از نظر اجتماعی در وضعیت مرگ مغزی و قلبی و انسداد فکری و عاطفی است و در چشم‌انداز دیالکتیک دین و قدرت، از مدعای تئوکراسی خیالی در نظر به تیموکراسی واقعی در عمل رسیده‌است و اتفاقا نقطه‌ی ضعف نواندیشی دینی پس از انقلاب که نهایتا به انزوا و حتی ابتذال آن انجامید، آلوده شدن به قدرت است، چنانچه چهره‌ی نمادین روشنفکری دینی که روزگاری به نقد دینداری معیشت اندیش فقیهانه و مدیریت فقهی می‌پرداخت، در آخرین دستاوردها، بر مسند فقاهت نشسته و از شمسی ساختن حج و رمضان سخن سر می‌دهد و این مورد نمونه‌ی قابل تأملی است از اینکه چگونه توهم جاه‌طلبی‌ و خودبرتربینی به عنوان ویژگی اصلی تیموکراسی همچون بیماری مسری حتی عرصه‌ی فرهنگ و اندیشه را نیز فرا می‌گیرد. نمونه‌ی سکولار و ملی‌گرای تیموکراسی ایرانی را می‌توان در اندیشه‌ی ایرانشهری سراغ گرفت، اندیشه‌ای که می‌کوشد تاریخ سقوط، تاراج و پراکندگی ایران را پیوستاری مستمر از خودآگاهی تاریخی تصویر کند! آن هم برای ملتی که مهم‌ترین کتاب‌های تاریخی‌اش را غربی‌ها تدوین و تصحیح کرده‌اند. متأسفانه خودبرتربیتی یک بیماری فرهنگی دیرپاست و از چالش‌های بزرگ گذار انسان ایرانی از دین تاریخی به دین عقلانی محسوب می‌شود. به قول مرحوم دکتر داریوش شایگان در کتاب "زیر آسمان‌های جهان‌ن" ما ایرانیان در تعطیلات تاریخی به سر می‌بریم و همچون کوهنوردی هستیم که در گذشته قله‌ی اورست (سنت) را فتح کرده است و مدام بدان می‌نازد و به راه رفتن در صخره‌های سخت و راه‌های سنگلاخ و پرپیچ و خم عادت دارد اما توان راه رفتن در جاده‌ی آسفالته (مدرنیته) را ندارد و مدام سکندری می‌خورد و زمین می‌افتد.

🔸بحران مدرنیته و بن‌بست متدولوژیک نواندیشیِ دینی

مسئله‌ی دیگر این است که تمام متدولوژی علوم جدید و حتی نواندیشی دینی از فلسفه‌ی مدرن می‌آید و تلاش کانت و هگل به عنوان دو تن از منادیان فلسفه‌ی مدرن در عقلانی ساختن دین، فرجامی بهتر از بحران رو به تزاید سوبژکتیویسم نداشت، چرا که غایت کانت در خودش بود؛ یعنی انسان، انسان بود که جهان بی معنا و افسون زدایی شده مدرن معنا می‌بخشید و این موضوع به پاشنه‌ی آشیل فلسفه‌ی مدرن بدل شد و نهایتا به بن بست و فروپاشی سوژه‌ی مدرن انجامید که از اساس ماهیتی بیرونی و محدود دارد. کانت گر چه به پیشرفت بشری باور داشت اما به نظر او تنازع میان انسان‌ها نیروی محرک و نهایی تاریخ به شمار می‌آمد. فلسفه‌ی کانت هر چند در تبیین علوم طبیعی راه‌گشا می‌نمود، اما اومانیزم کانت، اومانیزمی پارادوکسیکال بود که انسان مدرن با آن نمی‌توانست زندگی را مفهومی کند.

هگل برای نجات از بن بست کانت، غایت انسان را در امری خارج از انسان؛ یعنی تاریخ و نوعی کل یا روح زمانه تعریف کرد، و این یکی از بنیادهای تجدد شد که سیر حرکت تاریخ معرفت را خطی از سادگی به پیچیدگی و از جهل به خودآگاهی مطلق ترسیم می‌نمود، چنانچه آدمی سرانجام به وضع وجودی خود نائل خواهد آمد. از نظر هگل تاریخ سیر تکاملی اما بی‌هدف دارد.

برخی از شاگردان و پیروان دیدگاه‌های دوره‌ی جوانی هگل از جمله اشتراوس، باوئر و فوئرباخ معروف به "هگلی های جوان" نقد دین را وظیفه‌ی اصلی فلسفی عمده‌ی روز دانستند و معتقد بودند فرهنگ آلمانی هنوز هم تحت سلطه‌ی یک دستگاه مذهبی تاریک اندیش و ستمکاره بود. مارکس جوان نیز ابتدا جزو این گروه بود، اما اندکی بعد از گروه روشنفکران دینی خارج شد و نقد شیوه‌های تولید در تاریخ را بر نقد دین ارجح دانست.

 

🔸انسان پسامدرن و چندگانگیِ آگاهی در عصر تفسیر و ازدحام تصویر

انسان پسامدرن به تدریج آموخت که اساسا نه آن عقل استعلایی کانت و نه چنین تاریخ هگلی ای وجود ندارد و هیچ راهی برای رهایی از بن بست مدرنیته نیست و زیستن با پرونده‌های گشوده و ناتوانی فلسفه‌های نظام ساز مدرن و بحران بی اعتباری متافیزیک سنتی را تجربه نمود. ظهور عصر تفسیر و ازدحام تصویر نتیجه‌ی بحران مدرنیته و سیطره‌ی فناوری است. فرهنگ فن سالاری رز مقابل مذهب قرار می‌گیرد و با تسخیر طبیعت و فرهنگ، جهان بینی متکثر و پاشای انسان‌ها را شکل می‌دهد.

در این عرصه عقل‌گرایی تحلیلی قادر به فهم ظهور ناگهانی واقعیت‌های نو و دگرگشت سنت تمدنی نیست و واقعیت‌های نو را به واقعیت‌های کهن تأویل می‌کند، لذا در عصر تفسیر نیازمند عقل‌گرایی دیالکتیکی هستیم که متوجه به ظهور ناگهانی واقعیت‌های نو است.

جیانی واتیمو، فیلسوف ایتالیایی، در کتاب "پایان مدرنیته" چندگانگیِ آگاهی را ثمره‌ی رسانه‌های گروهی می‌داند. به نظر می‌رسد رسانه‌های گروهی در عصر تفسیر گوی سبقت را از همه ربوده و به یکی از چالش‌های بزرگ در گذار از دین تاریخی به دین عقلانی بدل شده‌اند، چنانچه برخی از ظهور پدیده‌ای تحت عنوان دین رسانه‌ای و افسون سازی جدید سخن می‌رانند و خطری که به زعم هایدگر به مراتب تخریب کننده‌تر از جنگ جهانی سوم بوده و آن خطر مسخ حقیقت انسان است.

 

بااحترام

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۱۲/۰۴
یوسف شیخی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی