عبارات

نوشتارها و گفتارهای یوسف شیخی در عرصۀ فرهنگ و اندیشه

عبارات

نوشتارها و گفتارهای یوسف شیخی در عرصۀ فرهنگ و اندیشه

عبارات

«عبارتُنا شَتّى و حُسنُک واحد»

عبارات؛ مجموعه نوشتارها و گفتارهای یوسف شیخی (مدرس فلسفه و کلام، نویسنده، شاعر، منتقد و دین پژوه)، در عرصۀ فرهنگ و اندیشه.

نویسندگان

۱۴ مهر ماه، در حاشیه‌ی برگزاری چهارمین جایزه‌ی ملی داستان حماسی در مشهد، فرصتی دست داد تا با برخی از اصحاب قلم و نویسندگان و شاعران دیداری تازه کنم. ابراهیم اکبری دیزگاه، علی اصغر عزتی پاک، میر شمس الدین فلاح هاشمی، تیمور آقامحمدی، محمدرضا شرفی خبوشان، محمدکاظم مزینانی، محمد اسماعیل حاجی علیان، مهدی کفاش، محمد جواد آسمان، از جمله چهره‌هایی بودند که ملاقات کردم. هر دیداری از جنس تذکر است و این دیدارها نیز تذکرهای مضاعفی بودند به مفهوم دوستی.

ابراهیم اکبری دیزگاه را مرداد ماه امسال پس از حدود ۱۳ سال در سفری که به مشهد داشت، ملاقات کردم. عزتی پاک را اما از پس سال‌ها برای اولین بار می‌دیدم.

آدم‌های عمیق دیر یا زود به حکمت این سخن خواهند رسید که «آنکس که دوستان بسیاری دارد، درواقع هیچ دوستی ندارد». دوستی های بر پایه نیاز و منفعت یا لذت پایدار نیستند. در تقسیم‌بندی سه گانه ارسطو، بهترین روابط دوستی، رابطه بر مبنای فضیلت (Virtue) است که دوستی با ابراهیم از این جنس بود.

آشنایی من و ابراهیم بازمی‌گردد به بیست سال پیش، در کلاس‌های داستان نویسی معاونت هنری دفتر تبلیغات قم و پیوند می‌خورد با کلاس استاد عزتی پاک. در کلاس داستان نویسی مقدماتی عزتی پاک بود که یکدیگر را نخستین بار دیدیم. بعدها در کلاس‌های استاد امیدوار، دوره‌ی اول مدرسه اسلامی هنر، خانه داستان سرو و سایر محافل ادبی و هنری قم هم در کنار هم حضور داشتیم.

آن ایام سری پر شور و زبانی سرخ داشتم. لذا تعجبی ندارد که آشنایی ما با تعریضی باشد که من در کلاس استاد عزتی پاک به کلام ابراهیم زدم. بعد از کلاس سراغم آمد و گفت مرا می‌شناسد و در مجلس شعرخوانی دیده است که غزلی عاشقانه خوانده‌ام و آن غزل با این مصرع شروع می‌شد:

"چشم ریاضی وار تو تصویر امکان را شکست..."

می‌گفت از شعرم خوشش آمده و خودش نیز شعر می‌گوید و داستان می‌نویسد. وقتی فهمید اهل تبریزم، گفت‌وگو را به ترکی ادامه دادیم. چند چیز در شخصیت ابراهیم توجه ام را جلب کرد؛ با اینکه شمالی بود ترکی را با گویش ترکی آذربایجانی حرف می‌زد، و من که در قم هیچ دوست همزبان یا همزبان همدلی نداشتم با او احساس صمیمیت بیشتری می‌کردم. او همنام پدرم بود که آقا صدایش می‌کنیم، بزرگ شده‌ی روستا بود و با آنکه در شهر می‌زیست آلوده مدرنیته و فرهنگ شهرنشینان نشده بود. ابراهیم نمی‌خواست شهروند مطیعی برای دهکده‌ی جهانی مک لوهان باشد و این همان وجه اشتراک ما بود. نوعی بدویت خواستنی داشت که آمیخته بود با پرکاری، رک گویی، قلندری و حاضرجوابی و طنازی و نوعی به سخره گرفتن هر نوع رسمیت. دیگر اینکه ابراهیم اهل تأمل و فلسفه ورزی بود، راه و روش خود را داشت و از همگان می‌آموخت اما در ساحت تفکر مقلد نبود، در فضای رسمی حوزه و محافل ادبی قم، سلوک رندانه و سادگی و بی‌قیدی عارف مشربانه ابراهیم و مواجهه‌ی ابزورد او با ساختارهای سنتی و مدرن، مرا خوش می‌آمد، و این شد آغاز یک دوستی ریشه دار.

ابراهیمِ آن دوران بیشتر بت شکن بود تا مدینه اندیش و هنوز به حکمت ساختن و قرار یافتن عنایتی جدی نداشت. من اما درگیر چاهِ وجود بودم و بحرانِ ایمان.

آن دوران وبلاگی داشتم با عنوان «غار افلاطون» که بی محابا در آن می‌تاختم، با ساختن و زندگی بیگانه بودم و فقط غوطه ور بودم در رویای شناختن‌. همچنان که آلبر کامو در «افسانه سیزیف» می‌گوید "آغاز تفکر، آغاز به تحلیل رفتن تدریجی انسان است"، من نیز این زوال تدریجی را احساس می‌کردم. اواخر دهه‌ی هشتاد و متأثر از شرایط اجتماعی و به تأسی از دستور «فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ» (بقره، ۵۴) سلوکی یوسفی، اما خودخواسته پیشه کردم. وبلاگ را حذف و تمام راه‌های ارتباطی با دوستان را بستم، بسیاری از نوشته‌ها و شعرهایم را دور ریختم و از بین بردم و تصمیم گرفتم در تبعیدی خودخواسته به غار افلاطون تنهایی‌ام بروم، تا شاید راه فائق آمدن بر این رنج و ملال وجودی را دریابم. زندان و زندانی و زندان بان خویش شدم. در این سال‌های زندان و تبعید وجودی ورق پاره‌هایی نوشتم که بسیاری هنوز منتشر نشده‌اند. اما یک چیز را دریافتم، در تمام این سال‌های فراق و زندان خودخواسته، تنها چیزی از گذشته که هیچگاه خدشه دار نشد خاطره‌ی خوشم از مصاحبت با ابراهیم بود. ابراهیم از جهان شعر گذر کرد و نهایتا در رمان استقرار یافت، اما سلوک یوسفی با فراق و گمشدگی آمیخته است، فراق فامیل و خانواده و زادگاه، فراق دوستان و آشنایان، و فراق خویشتن و گم شدن در رؤیای یار. در عیار ابراهیمی شاید سلوک یوسفی بی وجه و بی قرار و بی معیار و سبک سرانه به نظر آید، اما به شکلی دیالکتیکی، قرارِ یوسف را گویی در بی‌قراری قرار داده‌اند.

 

#مفهوم_دوستی

#ابراهیم_اکبری_دیزگاه

#یوسف_شیخی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۰۷/۲۰
یوسف شیخی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی